Tuesday, June 19, 2007

راز


(عکس از الهه رهرونیا)
ساعت حدود11 بود. مثل هربار اتفاقی تلوزیون را روشن کردم. مستندی بود در باب انرژی­های مثبت. همان حرف­های همیشگی که خودم هزار بار به بقیه گفته بودم و اتفاقی نیافتاده بود. همان­ها که خیلی وقت­ها روی دیوار اتاقم نوشته بودم. و مدتی بعد کنده بودم. نشستم و گوش دادم. تا ساعت 1 بامداد که تمام شد. بعد تا ساعت 3 تمام خواسته هایم را توی سررسید نوشتم
میگفتند که فکر کردن به خواسته­ها، میگفتند فکر نکردن به ناخواسته ها، تجسم آنچه دوست دارم و میخواهم. نه فریاد ،اعتراض، و جنگ با آنچه نمیخواهم. میگفتند واقع بینی چیزی دیگر است، جدا از انتخاب درست و خواستن. میگفتند عقل و احساس راهنمای تشخیص خوب و بد هستند و پس از تشخیص خواستن و پایداری همه چیز است. میگفتند که دلسرد شدن بعد از شکست های همسایه خرابت نکند، و آنچه حذف میشود یا دور میشود در مسیر خواسته­های اصلی­ات نیست. که مثلا وقتی متن خوب­ات دیده نمیشود از نوشتن دلسرد نشو. بخواه که دیده شود و دیگر به استدلال­هایش فکر نکن تا بترسی تا در نظرت دور و غیر ممکن بیاید. هستی کوتاه­ترین مسیر را برای رسیدن تو به خواسته ات سر راه تو میگذارد، و مثل غول چراغ جادو میگوید: فرمانبردارم سرورم
واینکه هرآنچه به آن فکر میکنی به سمت تو جذب میشود. وقتی بترسی فکر میکنی و وقتی مدام به چیزی که از آن میترسی فکر میکنی، همان را جذب میکنی و آنوقت تمام جذب کرده های تو همان چیزهایی هستند که دوستشان نداری
وقتی به نداشته­هایت میاندیشی غم وجودت را پر میکند و فضای خاکستری اطراف ات تمام رویاهایت را به کابوس محرومیت تبدیل میکند. و وقتی به داشته­هایت فکر میکنی دلخوشی­ای داری که برای داشتن بیشتر و بهتر تحریک ات میکند
صبح شد. اولین کاری که بعد از باز کردن پلکهایم انجام دادم، برداشتن گوشی تلفن و تماس با سروش سیما بود. فیلم راز را سفارش دادم تا به عزیز ترین دوستانم هدیه اش بدهم
حتی اگر تمام اینها توهماتی احمقانه باشد. بعد از 30 سال زندگی به روشی که گذشت امتحان راهی تازه بد نیست
من میخواهم امتحانش کنم. اگر جواب ندهد چیزی را از دست نمیدهم اما اگر جواب داد چیزهای زیادی بدست آورده ام
شما امتحان نمی کنید؟

5 comments:

Anonymous said...

سلام الی جان من وقت نکردم امروز مطلبت را کامل بخوانم اما حتما نظرم را خواهم گفت. به وبلاگت هم لینک دادم بالاخره !

Anonymous said...

الهه جان من به چیز باید پاسخ بدهم؟ راستش، دقیقا نفهمیدم. آیا باید درباره این فیلم چیزی بنویسم؟ من تا به حال اسمش را هم نشنیده ام. لطفا توضیح بیشتری بده. ممنون

Anonymous said...

سلام مهربانانه ...خوشحالم وبلاگتومی بینم...نشسته ام کنارگوش ماهی ها/ کور شوم / دریا

به پیرزن ها نگاه می کنم به پیرمردها

به حافظه سردم که نهنگ است

به خواب های دختری که دیروز برایش ودکا آورده ام ...به دیداری دوباره امیدوار

Anonymous said...

من اون فیلمی رو که شما در موردش نوشتی ندیدم ولی مطالب شمابا طرز صمیمانه اش سبب شد من هم سعی کنم اونرو تجربه کنم .من هم فکر می کنم که این فکر شکسته، که ابتدا به سراغ ما می آد و حتی گاه ما رو افسون خود می کنه: مثل آهن ربا ما رو به طرف خودش می کشه و یامثل سرگیجه هنگام سقوطه .
ولی فکر می کنم محرک انسان چیزیست که نداره .شاید اگر شما به فکر گذاشتن مطلب با ارزش و مفیدی رو وبلاگتون نبودی تلاشی هم نمی کردی و ما هم از ون محروم می شدیم.اما من به این فکر می کنم که واقعا چه نسبتی بین موفقیت آدم و شادکامی و رضایت هست؟

Anonymous said...

سلام الهه جان. من كاملا با چيزهايي كه نوشتي ارتباط برقرار كردم. البته متاسفانه فيلم راز را نديده ام. جز اينكه تجربه هايت برام ملموسه و آنها را قبول دارم حرفي ندارم. خوش باشي. رسول